کتاب راونل ها - جلد سوم (شیطان در بهار) - فصل دوازدهم - قسمت سوم
پاندورا نگاهی خشمگین حواله او کرد. " تاحالا سعی کردی روی یک جفت چوب کریکت بشینی؟ "
گابریل با گاز گرفتن لبش خنده را عقب راند و بیشتر وزن او را روی یکی از پاهایش منتقل کرد. " اینطوری، به من تکیه بده وخودت رو... آره، همینطوری. " جای پاندورا را درست و کمربند شنلش را شُل کرد. گفت: " تو بنظر گرما زده می رسی. بذار کمکت کنم از دست این خلاص بشی. "
پاندورا از صدای مشتاقش فهمید که میخواهد گولش بزند. درحالیکه دست هایش را از آستین شنل بیرون می آورد گفت: " اگر من گرما زده شدم، به این خاطره که تو منو خجالت زده کردی. " با نگاهی سخت گیرانه اضافه کرد: " که از عمد بوده. "
" من فقط سعی کردم روشن کنم چقدر می خوامت. "
پاندورا هیجان زده و گل انداخته گفت: " الان روشنه. "
گابریل شنل را از زیر او بیرون کشید و سمتی پرت کرد و پاندورا فقط پوشیده در لباس خوابش باقی ماند. گابریل سعی کرد آخرین باری که یکی از خانم های همراهش خجالتی بوده را بیاد بیاورد. نتوانست بیاد بیاورد خجالتی بودن چه احساسی دارد و شیفته حجب و حیای پاندورا شده بود. احساسی آشنا و کاملاً جدید.
گابریل پرسید: " خواهرت برات توضیح نداده چه اتفاقی برای مردها می افته وقتی به هیجان میان؟ "
" گفته، اما بهم نگفته بود که می تونه بین این همه جا توی اتاق نشیمن اتفاق بیفته. "
لبهای گابریل انحنا پیدا کردند. " می ترسم این اتفاق هرجای دیگه ای هم بیفته. توی اتاق نشیمن، کالسکه.... یا آلاچیق تابستونی. "
پاندورا درحالیکه شگفت زده بنظر می رسید، پرسید: " تو فکر می کنی این کاریه که دالی و آقای هیورث داشتن توی آلاچیق تابستونی انجام می دادن؟ "
" هیچ شکی توش نیست. " گابریل شروع کرد به باز کردن دکمه بالایی لباس او.
پاندورا که هنوز کارش با موضوع راندگو در آلاچیق تابستانی تمام نشده بود گفت: " اما آقای هیورث با این حالت.... باد کرده مثل تو به مجلس رقص برنگشت. چطور بادش رو خالی می کنی؟ "
" معمولاً فکرم رو معطوف به آخرین اخبار تحلیل بازار اوراق بهادار و مبادلات بورس می کنم. که معمولاً به سرعت مشکل رو حل می کنه. اگر درست نشده، تصور ملکه رو توی ذهنم میارم. "
4 نظر(ها)
سلام الیزابت
من همون نفسِ قصه ... هستم
اینجا ازقلب های قصه ... نداره من برات بفرستم(اونجامیفرستم برات)
مرررررررررسی
سلام نفس عزیزم تو بودنت به من انرژی میده مرسی که هستی
آخه یعنی چی که ما نتونیم اینجا تشکر کنیم ازت
تشکر الیزابت جون جونم
ممنون مینا جونم شما یه کامنت یک کلمه ای هم برای من بنویسید کلی انرژی می گیرم
از ترجمه هاتون لذت میبریم الیزابت عزیز
موفق باشید همیشه.....
مرسی ندای عزیز با این کامنت قشنگت کیف کردم مرسی مرسی
مرسی الیزابت عزیز من واقعا شما ترجمه هاتونو دوست دارم
ممنون زهرای عزیزم خیلی به من لطف داری
پیام بگذارید